پیشانیام را بوسه زد در خواب هندویی شاید از آن ساعت طلسمم کرده جادویی شاید از آن پس بود که احساس میکردم در سینهام پر میزند شبها پرستویی از کودکی دیوانه بودم، مادرم میگفت: از شانهام هر روز میچیده ست شببویی نام تو را میکند روی میزها هر وقت در دست آن دیوانه میافتد چاقویی
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
پیشانیام را بوسه زد در خواب هندویی
شاید از آن ساعت طلسمم کرده جادویی
شاید از آن پس بود که احساس میکردم
در سینهام پر میزند شبها پرستویی
از کودکی دیوانه بودم، مادرم میگفت:
از شانهام هر روز میچیده ست شببویی
نام تو را میکند روی میزها هر وقت
در دست آن دیوانه میافتد چاقویی