توبه، شیطان

پیدایش عشق، روح، باران... آنگاه

آدم،حوا، بهشت، عصیان... آنگاه

گندم چیدن، هبوط، دائم انسان:

توبه، شیطان، توبه، شیطان... آنگاه


این درد دائم و مدام، آخر من را خواهد کشت(هلاک خواهد کرد)...


رباعی از نسیم (عارفه دهقانی)-ر ک به "آخر شخص مفرد"

من و خرده فرهنگ ها

دیگه نمی توانم تحمل کنم. 

دور و برم خیلی شلوغ است،  آنقدر که گیج شدم. خرده فرهنگ ها محاصره ام کردند.

جلوی دست-ها-و بالم -ها- را گرفته اند. از هیچ کدام نمی شه درست و مفید استفاده کرد. نمی توانم دسته بندی اشان کنم. تا حالا چندین مرحله غربالشون کردم، دسته بندی کردم، چیدم ولی دفعه بعدی را که رفتم سراغشان با روش برخورد دفعه قبلی با این خرده فرهنگ ها دچار مشکل شدم.

یکی کمک کنه...


----------------


بعد نوشت:

*مادرم آمد داخل اتاق گفت: اگر این کاغذها، کتابها، نشریه ها، جزوه ها و CD ها و... را که وسط اتاق، دور خودت پهن کردی، جمع کردی که هیچ، وگرنه همه را می ریزم تو گونی می اندازم بیرون!(نقل به مضمون)

چقدر آرشیو کردن و نگه داری فرهنگ و بسته های فرهنگی سخت است!

*البته خرده فرهنگ منظور نظر دیگران، با خرده هایِ فرهنگِ ما کمی توفیر دارد، ولی فکر کنم مشکلشان همان مشکل من باشد! گرفتید مطلبم را؟

نمی بینم

می بینم که دیگه نمی بینم...!


ستون های آهنی زیر پل حافظ (کالج)، قدیم(!) مصور به آیاتی حکیمانه و اجتماعی بود. الان شهرداری زحمتکش زحمت کشیده منقش به گل کرده.

تازگی ها هم فکر کنم اون آیات و نوشته ها را نو کرده و رنگ و لعابی بهش داده بودند.



-------

بعد نوشت:

*زمانی جماعت اهل دمو-کراسی و لیبرال تلاش مضاعفشون برای پیاده سازی یک سری ایده ها بود. البته هنگامه ای که در مسند بودند.

* این مطلب را می دونی کِی می خواستم بنویسم، الان این فعل را صورت دادم.

مرغ خیال

دیروز بعد از مدت ها از تهران خارج شدم.

رفته بودم "ریسه"...

دوباره مرغ خیالم به پرواز در اومد.



------------------

در ضمن بعد از مدتها یادم آمد که چقدر ماشین شاسی بلند دوست دارم!


ما سامرا نرفته گدای تو می‌شویم

ما سامرا نرفته گدای تو می‌شویم

ای مهربان امام، فدای تو می‌شویم


هادی خلق کوری چشمان گمرهان

پروانگان شمع عزای تو می‌شویم


نقی نقی نقی نقی نقی نقی امام